هوا داره تاریک میشه ، کوچه ها لال ، پنجره ها کر ، آدما کور
عجب تعطیلات مزخرفی، کاری بهتر از این نیست که بشینم چرندیات ببافم و پیراشکی تناول کنم این آشغالم که از همه جاش یه ماده لزج میچکه
یکی از همسترام سعی میکنه از قفسش فرار کنه هر چی بهش میگم بیرون قفس خبری نیست باورش نمیشه
اعضای خانواده رفتن سفر فقط منم و تاریکی و این بعد از ظهر سگی.
باز به فصل بهار میرسیم
آغازی نو برای دنیایی کهنه
آره باید خوشحال بود نا سلامتی این رسم دیرینه ی ما بوده وقتی آدم فکر میکنه که چندین و چند صد سال پیش هم اجداد ما در چنین ایامی شاد بودن و به استقبال رویش دوباره ی طبیعت میرفتن حس خوبی بهش دست میده .
اما واقعا اگه اونا جای ما بودن باز اینقدر شاد بودن ؟؟؟
من شنیدم که ایرانیا ی قدیم خیلی با شعور و معقول بودن بعید میدونم اگه حال الان مارو داشتن به خودشون اجازه ی شادی میدادن ...
عید ما دیگه فقط سالگرد تولد دوباره ی زمین نیست . سالگرد تولد حماقت در قرن داناییست آره بهار چند سال پیش بود که امپریال های خودخواه به همسایه و دشمن دیروزی ما (عراق) حمله کردن و با حاکم و مردمش کاریو کردن که خروسبازها با خروس جنگیه مغلوبشون میکنن .
و اینگونه شد که ما همسایه آمریکا شدیم و به استقبال بهار میرویم . بیخودیم نگرانیم اونا که با ما کاری ندارن هر کی هم گفته که سگ آروم خطرناکتر از سگ پارس کنندس اشتباه گفته.خلاصه اینکه مثل سالهای قبل باید بی خیال از دین و میهن سر اصولگرایی یا سوسولگرایی بحث کرد . مهم نیست که امسال هم ما کلی گشنه داریم مهم اینه که در عوض هر سال کلی روشنفکر تولید میکنیم و این روند به حدی سریع پیش میره که تا چند سال آینده از روشنی این روشنفکرها بدون عینک افتابی نشه جایی رفت.
خلاصه اینکه :
لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هر ساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوز شب زیر سرب و چکمه بیداره
در خدمت خلق بندگی ما را کشت
وندر پی نان دوندگی ما را کشت
هم محنت روزگار و هم منت خلق
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت
((ملاقاتی))
آمد
دستش به دستبند بود
از پشت میله ها
عریانی دستان من ندید
اما
یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست
چیزی نگفت
رفت
اکنون اشباح از میانه ی هر راه میخزند
خورشید
در پشت چشمهای من اعدام میشود.